جدول جو
جدول جو

معنی چیره دست - جستجوی لغت در جدول جو

چیره دست
حرفه ای، متبحر، مسلط، حاذق، ماهر
تصویری از چیره دست
تصویر چیره دست
فرهنگ واژه فارسی سره
چیره دست
ماهر، زبردست، توانا، قادر، حاذق
تصویری از چیره دست
تصویر چیره دست
فرهنگ لغت هوشیار
چیره دست
زبردست، هنرمند، ماهر
تصویری از چیره دست
تصویر چیره دست
فرهنگ فارسی عمید
چیره دست
((~. دَ))
ماهر، زبر دست
تصویری از چیره دست
تصویر چیره دست
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چیره دستی
تصویر چیره دستی
مهارت، تسلط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چیره دستی
تصویر چیره دستی
مهارت زبر دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیره دستی
تصویر چیره دستی
زبردستی، چالاکی، مهارت، توانایی، زورمندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چیره دستی
تصویر چیره دستی
((~. دَ تِ))
مهارت، زبردستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیره دست
تصویر تیره دست
آنکه اعمال بد ازو سرزند، دنیا عالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیره دست
تصویر خیره دست
سرکش عاصی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه دست
تصویر سیاه دست
بخیل لئیم، رذل فرومایه، شوم نامبارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه دست
تصویر سیاه دست
بخیل، ممسک، خسیس، فرومایه
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نامیمون، نامبارک، بدیمن، بدشگون، نحس، نافرّخ، شمال، شنار، سبز پا، مشوم، میشوم، بداغر، مرخشه، سبز قدم، مشئوم، تخجّم، منحوس، خشک پی، پاسبز، بدقدم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه دست
تصویر سیاه دست
((دَ))
بخیل، خسیس، پست، فرومایه، شوم، نامبارک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیر دست
تصویر زیر دست
آنکه تحت امر دیگری به کار پردازد فرودست خدمتگذار، خوار و ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرب دست
تصویر چرب دست
زبر دست، جلد، چابک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه دست
تصویر سیه دست
بخیل لئیم، رذل فرومایه، شوم نامبارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرب دست
تصویر چرب دست
چیره دست، چابک دست، تردست، زبردست، جلد و چابک، کسی که در کار خود زبردست و ماهر باشد، برای مثال سخن را نگارندۀ چرب دست / به نام سکندر چنین نقش بست (نظامی - ۱۰۳۸)، هنرمند، شیرین کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیر دست
تصویر زیر دست
Subordinate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
подчинённый
دیکشنری فارسی به روسی
अधीनस्थ
دیکشنری فارسی به هندی